روستای عالم کلا لفور

معرفی روستای عالم کلا لفور

روستای عالم کلا لفور

معرفی روستای عالم کلا لفور

طبقه بندی موضوعی

هر قاصدکی یک پیامبر است

جمعه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۰۷ ق.ظ

کلاغ خودش را دوست نداشت و بودنش را. از کائنات گله داشت. فکر می کرد، در دایره ی قسمت، نازیبایی سهم اوست. او غمگینانه گفت :"کاش خداوند این لکه ی سیاه را از هستی می زدود!"خدا گفت :"سیاه کوچکم، صدایت تَرنُّمی است که هرگوشی زیبایی آن را درک نمی کند. بخوان! فرشته ها باصدای تو به وجد می آیند.اگر تو نباشی جهان من چیزی کم دارد.خودت را از آسمان دریغ نکن..."کلاغ خواند.اما این بار عاشقانه ترین آوازش را. با آوازش جهان زیبا شد.آسمان لبخند زد و ابرهای سفید وسیاه از شوق گریستند.

<<عرفان نظرآهاری>>

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی